مباني استاندارد و استانداردسازي در آموزش و پرورش

مهاجریست

مباني استاندارد و استانداردسازي در آموزش و پرورش


مقدمه
بررسي تاريخي كشورهاي پيشرفته و يا در حال پيشرفت در شكوفايي اقتصادي و تحول نظام آموزشي آنان نشان دهنده توجه جدي مديران و برنامه ريزان اين كشورها به استاندارد و استانداردسازي در آموزش و ترويج آن در بين جامعه است، به طوري كه هم اكنون در بسياري از كشورها مقوله استاندارد در سالهاي آخر مقطع تحصيلي دبيرستان و مقاطع مختلف دانشگاهي تدريس شده ضمن آنكه در اين كشورها اين امر به يك پديده فرهنگي و اجتماعي حايز اهميت تبديل گرديده است . اگر چه به كار بردن لفظ استاندارد و استاندارد سازي بيشتر در حيطه ي صنعت و توليد به كار گرفته شده است اما بايد توجه داشت كه همه جا و همه چيز مي تواند مورد توجه فرايند استاندارد سازي قرار گيرد . بطوري كه طيف وسيعي از شئونات زندگي انسان كه يكي از آنها مسئله تعليم و تربيت است را مي توان در اين قالب جاي داد .
امروزه هيچ سازمان يا موسسه اي را نمي توان يافت كه از جهت هاي گوناگون با امر استاندارد سرو كار نداشته باشد. در اين ميان استاندارد كردن نظام آموزشي ، به دليل اينكه از ويژگيهاي خاصي برخوردار است اهميت بيشتري را به خود اختصاص داده است . نظام آموزش و پرورش يك كشور حياتي ترين و زير بنايي ترين بخش براي اقتصاد آن كشور محسوب مي شود و در عين حال نهادي است كه همه مردم به نوعي با آن مرتبط مي باشند، ‌بنابراين مردمي ترين نهاد نيز به شمار مي‏آيد . در كشور ما قريب به هفده ميليون و يكصد هزار دانش آموز و بيش از نهصد هزار نفر معلم و كارمند در بيش از 138 هزار آموزشگاه به صورت مستقيم فعاليت دارند . با وجود اين گستردگي و براي جلوگيري از بي راهه روي ها ، نياز به وجود چهارچوبهاي مشخص ـ براي انجام فعاليتهاي گوناگون در اين نظام ـ به نام استاندارد و استاندارد سازي بيش از هرچيز احساس مي شود .به طور كلي 3 عامل عمده را مي توان در توجه به استاندارد و استانداردسازي در آموزش و پرورش ذكر كرد :
1- افزايش فاصله علمي بين كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه ، در نتيجه توجهي كه كشورهاي توسعه يافته به امر استاندارد سازي در نظام آموزشي نموده اند .
2- ظهور آگاهي هرچه بيشتر در بين جامعه نسبت به فوايد بهره گيري از استانداردها در زمينه هاي مختلف .
3-ضرورت جلوگيري از بي راهه رويها و تكيه بر چارچوبهائي مدون كه از درجه اعتماد بالايي برخوردار باشند .
استاندارد مفهوم ثابتي نيست و همراه با دگرگوني ها و پيشرفت هايي كه در اثر تحقيقات علمي بوجود مي آيد، معيارهاي آننيز دچار تغييرمي شود. استاندارد تبلور آگاهي و آزمايش گذشته است كه مبنايي براي پيشرفت هاي آتي محسوب مي شود. بكارگيري استانداردها در سازمان، فوايد زيادي را به همراه دارد. بهره گيري از آنها مي تواند موجب ساده سازي امور، امكان تعويض پذيري آنها، افزايش ايمني فعاليتها و صرفه جويي در منابع مادي و اقتصادي و انساني را به همراه داشته باشد. در اين ميان استانداردهاي آموزشي را مي توان به عنوان سيستم و سامانه اي در نظر گرفت كه كار كنترل كيفي فعاليتهاو خدمات ارائه شده از سوي اين نظام را بر عهده دارند. بكارگيري استانداردها در آموزش وپرورش، نيازمند رعايت پيش نيازهائي است كه توجه به آنها مي تواند موجب ترويج و تحقق و همچنين پايداري استانداردها به گونه اي بهتر شود. از جمله اين پيش نيازها، تعريف دقيق اهداف نظام آموزشي و نيازهاي آن، شناسايي دقيق خواسته هاي جامعه از اين نظام و راههاي دستيابي به آنها و همچنين افزايش توان انطباق پذيري نظام آموزشي با توجه به تغييرات پيراموني از جمله تحولات جهاني است.

 

تاريخچه استاندارد
بحث بهره گيري از استاندارد داراي سابقه طولاني است ، اين پديده از دير زمان در زندگي بشر وجود داشته است استاندارد نيز مانند بسياري از پديده هاي طبيعي در نتيجه گذر از دوره هاي زماني و در نتيجه شناخت و برداشتي كه انسان از محيط پيرامون خود به صورت ناخودآگاه كسب كرده ، بوجود آمده است . براي مثال تاريخ پيدايش سيستم شمارش ده دهي كه هم اكنون نيز مورد استفاده قرار مي گيرد به گذشته بسيار دور باز مي گردد و در واقع الگويي است از تعداد انگشتان دو دست انسان و به همين صورت استاندارد كردن تقويم و تعداد روزهاي ماه در سال رومي كه توسط ژوليس سزار در 46 سال قبل از ميلاد مسيح انجام شده است . 
در كشور ما نيز علي رغم تشكيلات رسمي و مدون كه در سال 1304 با تصويب قانون اوزان و مقياس ها شكل گرفت ، پيشينه استاندارد از قدمت بسيار زيادي برخوردار است و با استناد با اسناد تاريخي ، فرهنگي و هنري به جا مانده ، به هزاره هاي قبل از ميلاد بر مي گردد .
از جمله اين مقياس ها « كوبيت » بود كه تقريباً برابر طول دست انسان بود و فاصله از سر انگشتان تا مفصل ساعد را شامل مي شد و همچنين مي توان به واحد وجب اشاره كرد كه طولي برابر تقريباً نيم كوبيت داشت .
سير تكاملي زندگي انسان به مرور زمان موجب شد كه نياز به وجود ملاكها و شاخص هائي براي اندازه گيري و ارزيابي امور و پديده ها بيش از بيش احساس شود كه در اين مسير رويدادهاي تاريخي نيز بي تأثير نبوده اند . پس از جنگ دوم جهاني در سال 1946 ، بيست و پنج كشور جهان طي ملاقاتي در لندن نسبت به تأسيس يك سازمان بين المللي براي استانداردها اقدام نمودند تا از طريق آن به دنبال راههاي ارتقاء كيفيت در كارها باشند . پس از آن در سال 1947 سازمان بين المللي استاندارد (ISO)3 رسماً تأسيس شد كه در حال حاضر بيش از 90 كشور جهان از جمله ايران عضو اين سازمان مي باشند .
از همان ابتداي كار، اين سازمان با تشكيل كميته هاي فني به تدوين استانداردهاي گوناگون در زمينه هاي مختلف پرداخت و در ادامه كار در سال 1979 كميته فني 196 (TC196) سازمان بين المللي استاندارد به نام « كميته تضمين كيفيت و مديريت كيفيت » تشكيل شد كه هدف آن تدوين استانداردهايي براي تضمين كيفيت مي بود پس از آن اين سازمان در سال 1986 اولين استانداردهاي مربوط به سيستمهاي كيفي با عنوان واژه شناسي كيفيت و تعاريف مفاهيم سخت به شماره ISO 8402 را تهيه و تدوين نمود. به دنبال آن در سال 1987 مجموعه استانداردهاي سيستم كيفيت تحت شماره 9000 تا 9004 از سوي سازمان بين المللي استاندارد منتشر شد . كه ويرايشهاي جديد از آنها در سال 2000 جهت بهره برداري دقيق تر مورد معرفي قرار گرفته اند


مفهوم استاندارد
استاندارد سطحي از كيفيت است كه از سوي عموم قابل قبول دانسته شده است. استاندارد نظامي است مبتني بر نتايج علوم و فنون و تجارب بشري ، استاندارد يعني قانون ، قاعده ، اصل ، ضابطه و به طور كلي هر امري كه طبق اصول منظم و مرتبي انجام گيرد . استاندارد تبلور آگاهي و آزمايش گذشته است .
همچنين عباس بازرگان در كتاب ارزشيابي آموزشي خود، در تعريف استاندارد آورده است : استاندارد (معيار) سطح مطلوب نشانگرهايي است كه «كيفيت ملاك» را مشخص مي كند. تعيين استانداردها، همانند ملاكها امري قضاوتي است. در اين زمينه سازمان بين المللي استاندارد (iso) در بيان تعريف استاندارد چنين آورده است كه : استاندارد، مدركي است در برگيرنده قواعد راهنمايي ها يا ويژگيهايي براي فعاليت يا نتايج آنها به منظور استفاده عمومي و مكرر كه از طريق هم رايي فراهم و به وسيله سازمان شناخته شده اي تصويب شده باشد و هدف از آن دست يابي به ميزان مطلوبي از نظم و (بهبود كيفيت) در يك زمينه خاص است.
آنگونه كه بررسي تاريخي استاندارد نشان مي دهد استاندارد سازي بيشتر در مسائل مادي و فيزيكي و در صنعت مورد توجه قرار گرفته است. در زمينه آموزش و پرورش بررسي ها حاكي از قدمت دو دهه اي اين موضوع در جهان دارد. اگر چه پيش از اين استاندارد ها در نظام آموزش و پرورش وجود داشته اند ولي توجه علمي به آن از دو دهه پيش آغاز شده است. پيشينه استاندارد در كشور ما نيز همانطور كه پيش تر گفته شد از قدمت بسيار زيادي برخوردار است و به استناد آثار تاريخي ، فرهنگي و هنري به جا مانده به هزاره هاي قبل از ميلاد بر مي گردد. ولي در بعد آموزش و پرورش ، تنها يك سال است كه اين مهم مورد توجه مسئولين قرار گرفته و فعاليت استانداردسازي به طور مستقيم در دستور كار معاونت برنامه ريزي منابع انساني و دفتر بهبود كيفيت و راهبري استانداردها در آموزش و پرورش قرار گرفته است .
استانداردهاي آموزشي را مي توان سيستم و سامانه اي در نظر گرفت كه كار كنترل كيفي فعاليتها و خدمات ارائه شده از سوي اين نظام را بر عهده دارند .
شرايطي كه براي استانداردهاي آموزشي در نظر گرفته مي شود ، حاصل مطالعات و پژوهش هاي علمي است. مي‏توان گفت كه آنها مفهوم ثابتي نيستند، همراه با دگرگوني ها و پيشرفت هايي كه در اثر تحقيقات علمي حادث مي شود ، معيارهاي استاندارد نيز تحت تأثير قرار مي گيرندو در جهت تكامل و پويايي حركت مي كنند. ممكن است آنچه كه اكنون استاندارد ناميده مي شود در يكي دو دهه ي آينده اگر مطابق با يافته هاي جديد، تغييرات و پيشرفت هايي در آن صورت نگيرد، از راه استاندارد خارج شود و به همين خاطر است كه مي توان استاندارد را مفهومي پويا و متغير تلقي كرد .
فرايند استاندارد و استاندارد سازي در سازمانها ، مي تواند فوايد بسياري را به همراه داشته باشد بهره گيري از استانداردها مي تواند موجب ساده سازي امور ، امكان تعويض پذيري آنها و افزايش ايمني فعاليتها را به همراه داشته باشد و صرفه جويي در منابع انساني و اقتصادي را موجب شود.

 
استانداردها ارايه دهنده راه حل براي مشكلات بوده و افزايش بهره وري را به همراه دارند كه اين عمل مي تواند به صورتهاي زير انجام شود:
الف) ارايه روشهاي صحيح در محاسبات فني.
ب) تعيين قواعد عمومي و مشخصات و ويژگي هاي محصول ( خروجي سيستم ).
ج) يكنواختي و هماهنگ سازي.
د) گردش صحيح اطلاعات و جلوگيري از اتلاف سرمايه و زمان.
ه) كاهش قابل توجه هزينه ها از طريق كاهش انواع و ميسر كردن توليد انبوه.


به طور كلي استاندارد كردن مي تواند فوايد زير را به همراه داشته باشد:
1 – از نظر توليد كننده :
– به كارگيري قواعد اصلي در فرايندهاي ساخت.
– كنترل بهتر فرايند ها ،مواد ، منابع انساني.
– جلوگيري از اتلاف مواد و انرژي.
– افزايش سرعت توليد.
– سهولت برقراري ارتباط.
2- از نظر مصرف كننده :
– اطمينان از كيفيت محصول
– قابليت تعويض پذيري
– سهولت برقراري ارتباط
3- از نظر متخصصين
– به كارگيري روشهاي پذيرفته شده ( با درجه اطمينان )
– سهولت بهبود و توسعه محصولات و فرآيندها.
– افزايش اطلاعات و دانش فني در رابطه با خواص ، امكانات و كاربرد مواد.
– راهنمايي به منظور تحقيقات و برنامه هاي توسعه.


نظام آموزشي هر جامعه اي به دليل برخورداري از اهدافي خاصي كه بر عهده آن نهاده شده است ، نيازمند توجه اساسي به رعايت اصول استاندارد مي باشد . اگر كاري بر طبق اصول استاندارد مربوطه انجام نشود . اين امر به معني آن نيست كه آن كار نشدني است ولي به دلايلي منطقي مي توان ادعا نمود كه كارايي اثر بخشي آن تقليل مي يابد يا اينكه اگر تمام سعي و كوشش لازم در كسب كارا بودن فعاليت آنگاه كه آن به نوعي غيراستاندارد انجام مي شود به كار رود ، كيفيت آن بسيار پائين تر از زماني است كه آن فعاليت بصورت استانداردانجام شود .


استانداردها بويژه در آموزش و پرورش بهترين عمل را تضمين مي كنند و به همين دليل عدول از آنها از بين بردن اثر بخشي است. به عبارت ديگر استانداردها براي اطمينان از اينكه مطلوبيت مورد درخواست در حدبالاي اثر بخشي قابل دسترس است برقرار مي گردند و به اين دليل كار بايد بر اساس آنها انجام شود. استانداردسازي منابع انساني و آموزش و پرورش با هدف ارتقاي كيفيت و بهره وري نظام آموزش و پرورش صورت مي گيرد. بهره وري مفهومي است كه مي تواند بسياري از آسيبها و معظلات را در بخش هاي گوناگون تعليم و تربيت به حداقل برساند. بنابراين استانداردنمودن منابع انساني كه به تبع آن ارزيابي و آموزش مستمر در برنامه هاي مديريت منابع انساني قرار مي گيرد، مي تواند در كارآمد ساختن نظام آموزش و پرورش كشور مؤثر واقع شود1. استاندارد سازي آموزشي فرايندي براي ايجاد و به كارگيري قوانين و مقررات مناسب به منظور به نظم و ترتيب در آوردن فعاليتها با هدف رسيدن به كيفيت بالاتر است. براي رسيدن به اين مقصود ، استانداردها به مثابه ابزار كار و استاندارد سازي پل ارتباطي بين استاندارد و كيفيت مناسب در نظر گرفته مي شود .


تاريخچه استاندارد در آموزش و پرورش :
اقدامات اساسي و منسجم در جهت تدوين استانداردهاي آموزشي و تحصيلي را شايد بتوان به زمان انتشار كتاب ملت در معرض خطر14 در سال 1983 منتسب دانست. در اين كتاب آمده است : « بنيادهاي تحصيلي در جامعه ي ما در حال حاضر بر اثر موج فزاينده ي ميانمايگي15 (متوسط بودن عالي نبودن) كه آينده‏ي ما را چه به عنوان يك ملت و چه به عنوان افراد معمولي تهديد مي كند، فرسوده شده اند …
علت اهميت و ارزش اين گزارش در اين بود كه نقايص موجود در ميزان آمادگي دانش آموزان ايالات متحده در حوزه ي رياضيات و علوم را آشكار كرد . از زمان انتشار اين گزارش براي تدوين استانداردها در حوزه هاي علمي ـ پژوهشي و همچنين در حوزه هاي حرفه اي مانند صنعت ، اقدامات اساسي انجام شد.
در سال 1991 « كميسيون دستيابي به مهارت هاي لازم » (اسكانز) گزارشي تحت عنوان « آنچه بازار كار مدارس مي طلبد » را منتشر كرد ، كه مبنايي بود براي بحث درباره ي استانداردهاي لازم به منظور اطمينان از آمادگي دانش آموزان براي ورود به محيط كار.
در عرصه هاي علمي ـ پژوهشي « شوراي علمي معلمان رياضي » (ان سي تي ام ) نخستين مجموعه‏ي استانداردهاي ملي مضامين رياضي براي آموزش پيش دبستاني تا متوسطه – « استانداردهاي برنامه درسي و ارزشيابي رياضيات مدارس » را در سال 1989 منتشر كرد. از جمله استانداردهاي آموزشي ديگري كه توسط اين شورا تدوين شده است، مي توان به استانداردهاي حرفه اي براي تدريس رياضي در سال 1991 و استانداردهاي سنجش رياضي مدارس در سال 1995 اشاره كرد .
استانداردهاي آموزشي ، در كشورهاي پيشرفته از جايگاه با اهميتي برخوردارند . در كشور انگلستان ، عمده سياستهاي آموزشي دولت درجهت افزايش استانداردهاي آموزشي كشور اتخاذ مي گردد .

 از جمله مهمترين سياستهاي آموزشي درانگلستان مي توان به موارد زير اشاره كرد :
1 – بهبود استانداردهاي آموزشي از طريق اتخاذ سيستم ملي آموزشي ، ارزيابي هاي تحصيلي ،برگزاري امتحانات و نظارت بر عملكرد مدارس كشور .
2 – انتشار اطلاعات جامع در خصوص عملكرد مدارس و مراكز آموزشي كشور .
3 – اعطاي قدرت اجرايي بيشتر به والدين دانش آموزان جهت مشاركت هرچه بيشتر آنان در حوزه آموزش كودكان. همچنين از جمله مهمترين اختياراتي كه بر عهده وزارت آموزش و پرورش اين كشور نهاده شده چهار فعاليت زير است كه همانطور كه مشاهده مي شود يك بعد اصلي اين اختيارات ، استانداردهاي آموزشي و تحصيلي هستند . 18
1 – تعيين اهداف و تدوين خط مشي آموزش ملي.
2 – تعيين حداقل استانداردهاي تحصيلي و نظارت بر كيفيت و بودجه آموزشي
3 – ارزيابي و برنامه ريزي تحصيلي.
4 – حمايت از توسعه برنامه هاي آموزشي مدارس و مراكز علمي


اگر چه در كشورهاي مختلف ، سياستهاي گوناگوني براي نظام آموزشي ( و فرايند تحصيل ) در نظر گرفته مي‏شود ، اما در اغلب آنها ، تحصيل به عنوان يك وسيله ارزشمند براي انتقال فرهنگ و مسائل اجتماعي ،مورد نظر قرار گرفته است. بدين معني كه آموزش تنها به معناي انباشتن مغز دانش آموزان از يكسري از اطلاعات نيست بلكه هدف بزرگتر اين است كه فراگيران مطابق فرهنگي كه مورد نظر يك نظام است تربيت شوند . علاوه بر اين دانش آموزان به عنوان بخش مهمي از تسلسل فرهنگي محسوب مي شوند كه انتقال فرهنگ ، دانش و اخلاق جامعه به نسل بعدي را ميسر مي سازند . براي اينكه اين فرايندها به طور مناسب انجام شود ، وجود چارچوبهايي مدون و مشخص به نام « استاندارد » ها ضروري به نظر مي رسد . استاندارد و استاندارد سازي فرايندي است كه تمامي ابعاد نظام آموزشي را از چگونگي استخدام نيروي انساني تا برگزاري و اعلام نتايج آخرين آزمونهاي دوره متوسطه و انتخاب مديران مدارس و … را در بر مي گيرد . اين پديده صرفاً بحث آموزش و موارد مربوط به آن را شامل نمي شود ،‌بلكه نظام آموزشي را مجاب مي سازد تا بر روي قراردادها ، خريد مواد و تجهيزات، نظارت بر كيفيت بروندادها ، محتواي آموزشي و…حساسيت به خرج داده و تلاش كند كه آنها از حداقل مطلوبيت مورد انتظار برخوردار باشند .


بكارگيري استانداردها در آموزش و پرورش ، نيازمند رعايت پيش نيازها است كه توجه به آنها مي تواند موجب ترويج و تحقق استانداردها به گونه اي بهتر شود ، از جمله اين پيش نيازها مي توان به موارد زير اشاره كرد :
1 – تعريف دقيق اهداف نظام آموزشي و نيازهاي آن.
2 – شناسايي دقيق خواسته هاي ارباب رجوعان (جامعه) و راههاي دستيابي به آنها.
3 – افزايش توان انطباق پذيري نظام آموزشي با توجه به تغييرات پيراموني ، همچون تحولات جهاني.
نظام آموزش و پرورش يكي از بزرگترين سازمانهاي خدماتي ، در هر كشور است كه وظيفه مهمي چون تعليم و تربيت قشر عظيمي از جامعه بر عهده آن نهاده شده است (فعاليت) آموزش و پرورش ، جريان جامعه پذيري يا اجتماعي كردن اعضاي جديد جامعه است ، جرياني است كه طي آن مجموعه اعتقادات ،‌رسوم و اخلاق ، هنجارها ، ارزشها ، رفتارها، دانش ها ، مهارتها و فنون جامعه به نسلهاي جديد منتقل مي شود .
آنگونه كه به نظر مي رسد يكي از مفيد ترين وموثرترين گامهاي ايجاد اثر بخشي و افزايش بهره وري در اين فعاليتها،استاندارد سازي آنها باشد تا از طريق آن ، خط سير فعاليتها بخوبي شناسايي شده و در جهت دستيابي به اهداف متعالي اين نظام ،جريان يابد. به درستي مي توان ادعا نمود ، اطمينان از خدمات ارائه شده ، ارتقاء رضايتمندي مراجعين، افزايش بهره وري (اثر بخشي و كارايي) منابع انساني تنها در گرو تعريف و تدوين استانداردهاي كيفي در اين نظام مي باشد

.
اهداف كلي استانداردسازي :
پيشرفتهايي كه در زمينه هاي مختلف علمي ، فرهنگي ، اقتصادي در جوامع مختلف صورت گرفته ، سبب شده تا اهداف بكارگيري از استانداردها نيز به مرور زمان دچار تغيير شود . در اين خصوص كميته بررسي اصول استاندارد سازي (استاكو) وابسته به شوراي سازمان بين المللي استاندارد ، چهار هدف كلي و اساسي را در اين رابطه معرفي نموده است كه به شرح زير مي باشد :

1- صرفه جويي كلي در مصرف منابع انساني ، مواد ، انرژي و …
استانداردها ، با بهبود فرايندهاي انجام امور و فعاليتهاي سازماني مي توانند از اتلاف منابع انساني ، مادي و انرژي و …. جلوگيري كنند .
2- حمايت از مصرف كننده ( دريافت كنندگان خدمات يا كالا )
استانداردها از طريق معرفي حداقل مطلوبيت مناسب براي كالا و خدمات موجب حفظ منافع مصرف كنندگان يا دريافت كنندگان خدمات و كالا مي شوند .
3- حفظ ايمني و بهداشت و محيط زيست.
استانداردهايي كه در اين رابطه تهيه مي شوند ممكن است به صورت استاندارد محصول بوده مانند تجهيزات ايمني، موادغذايي و غيره ويا به صورت استانداردهاي آيين‏كار در مورد نحوه استفاده از زمان ،‌مواد يا وسايل‏مختلف باشند، كه در نتيجه بهره گيري از آنها مي توان ادعا نمود كه امنيت شغلي و همچنين حفظ محيط زيست بهتر رعايت شود .
4- ايجاد ارتباط بهتر
در واقع استانداردها در سطح ملي ، منطقه اي و يا بين المللي به عنوان يك زبان مشترك جهت برقراري ارتباط مناسب محسوب مي شوند . نظام آموزشي هر كشور ، به دليل اينكه از موقعيت هاي مناسب تري نسبت به نظامهاي ديگر برخوردار است ، اهميت بيشتري را در فرايند استاندارد سازي به خود اختصاص داده است .


اهداف استانداردسازي در آموزش و پرورش :
استاندارد كردن نظام آموزشي اهدافي را دنبال مي كند كه به طور عمده عبارتند از :
1 – حفظ منافع جامعه ( به عنوان دريافت كنندگان خدمات از اين نظام ) از راه تامين حداقل كيفيت مطلوب خدمات آموزشي به نحوي كه با نيازها منطبق بوده و تحت نظارت و كنترل قرار داشته باشند .
2 – صرفه جويي در بهره گيري از منابع انساني ، انرژي ، مواد مصرفي و….
3 – ايجاد سادگي در روشها و شيوه هاي انجام فعاليتهاي آموزشي و فعاليتهاي ديگري چون اداري و …..
4 – فراهم كردن وسيله اي جهت بيان مقاصد و تبادل افكار ميان طرفين ذي نفع 23در هر فعاليتي كه تحت فرايند استاندارد سازي قرار مي گيرد .
5 – ايجاد حداكثر يكنواختي در به ثمر رساندن و بهينه سازي شرايط دستيابي به آموزش مناسب.


البته عواملي نيز بر سر راه استاندارد سازي وجود دارد كه موجب عدم درك همه جانبه از مفهوم استاندارد مي شود از جمله اينكه :
1 – به عقيده گروهي، استانداردها ، كارها را براي هميشه ثابت مي كنند و به تبع آن راه پيشرفت را مي بندند.
2 – انسان و فعاليتهاي انساني چيزهائي نيستند كه بتوان براي آنها قيد و بندهايي مشخص نمود و به عبارتي اعتقاد بر اين است كه استاندارد ها ، انسان را مقيد كرده و او را تحت كنترل خود در مي آورند .
در پاسخ به اين ادعا ها بايد توجه نمود كه اولاً استانداردها معرفي كننده حد مطلوب فعاليتها و عوامل هستند كه با گذشت زمان قابل تغييرند . بنابراين نه تنها راه پيشرفت را مسدود نمي كنند، بلكه ضمن اينكه گامهاي برداشته
شده را مشخص مي كنند ، زمينه را براي برداشتن گامهاي بعدي فراهم مي كنند.
ثانياً ، دستيابي به كارايي و اثر بخشي در فعاليتهاي سازماني نيازمند تدوين اصول و ضوابطي است كه از انحراف ها جلوگيري كرده و مانع از عملكرد هاي سليقه اي شود .
براي رسيدن به اهدافي كه از آنها نام برده شد و باتوجه به محدوديتهائي كه بر سر راه استانداردسازي بويژه در آموزش و پرورش وجود دارد اساسي ترين راه و بهترين روش براي زمينه سازي در جامعه، بستر سازي فرهنگي است ، زيرا تضمين نيل به تمامي اهداف فوق فرهنگ سازي مناسب و متناسب را مي طلبد. اين فرهنگ سازي با برنامه ريزي علمي و مناسب در زمينه نظارت و كنترل بر امر كيفيت انواع فعاليتها، از جمله فعاليتهاي آموزشي مي تواند نهايتاً حقوق جامعه در برابر نظام آموزشي را تضمين نمايد .
در حال حاضر ، بايد پذيرفت كه نظام آموزشي آنگونه كه بايد، نتوانسته است از عهده وظايف و مسئوليتهاي سنگيني كه براي آن تعيين شده بر آيد در حالي كه حدود يك ميليون و 65 هزار نفر از نيروهاي شاغل در دولت تحت عنوان هاي آموزشي و ستادي در اين وزارتخانه مشغول به كارند و بيش از 16 درصد از كل بودجه جاري دولت را بودجه جاري آموزش و پرورش به خود اختصاص داده است،24هراز چندگاه، شاهد اجراي طرحهاي مختلفي هستيم كه نه تنها باري از دوش اين نظام برنداشته اند بلكه به آن افزوده اند . تكرار چنين اتفاقاتي سبب شده كه نوعي عدم اعتماد همگاني نسبت به نظام آموزشي در جامعه بوجود آيد. بنابراين بايد به اين نكته كه اولين مرحله از تدوين استانداردها در آموزش و پرورش زمينه سازي فرهنگي براي آن است ، توجه بيشتر نمود .


انواع استانداردها :
از آنجا كه ديدگاههاي گوناگوني در مورد بهره گيري از استانداردها وجود دارد لذا انواع آنها نيز در تقسيم بنديهاي گوناگوني صورت گرفته است .
بررسي تاريخي استانداردهاي آموزشي و تحصيلي نشان مي دهد كه اولين گروه از استانداردهاي تدوين شده در اين زمينه ، استانداردهايي از نوع رفتاري بودند كه بر مبناي اين نظريه كه دانش آموزان بايد مطابق با يك استاندارد مشخص شده رفتار كنند و نيز اينكه منظور از تحصيل ، واداشتن دانش اموزان به رفتار كردن با شيوه و استاندارد مشخص است ، شكل گرفتند.
گروه ديگري از استانداردهاي آموزشي ، استانداردهاي محتوا هستند كه منعكس كننده ي فلسفه آموزشي “بازگويي دانش“ (knowledge – Telling) مي باشند و بيش از همه رواج يافته اند. در اين نگرش ، دانش اموز يك لوح نانوشته است كه دانش مناسب را مي توان بر روي آن نوشت. هدف از آموزش ، انتقال دانش از معلم (يا متن درسي) به دانش آموز مي باشد و توانايي پاسخ دادن به سئوالات خاص ، شرط اصلي براي دانش آموزان ، فارغ التحصيل است.
استانداردهاي شناختي، گروه ديگري از استانداردهاي آموزشي و تحصيلي هستند كه معتقد به اين عقيده فلسفي اند كه : دانش آموز خودش، و با تربيت يا راهنمايي معلم ، دانش را مي سازد. با انجام اين كار ، دانش آموز قادر است بستر مناسب براي دانش جديد را فراهم اورد و بدين ترتيب مي تواند به شيوه هاي بسيار مطمئن تري «مالكيت» آن دانش را در اختيار گيرد . البته لازم به اشاره است كه استانداردهاي آموزشي تا كنون بيشتر در مباحثي چون سنجش و ارزيابي مطرح شده و مورد استفاده قرار گرفته اند و مباحثي چون برنامه ريزي هاي آموزشي و درسي كمتر مورد توجه اين مقوله قرار گرفته است .
 

اما براي استانداردها ، تقسيم بندي كلي تري نيز وجود دارد :
1- استانداردهاي طبيعي: اين نوع استانداردها به تأثيرات قوانين موجود در طبيعت بر روي طرح ها و روش ها اشاره مي كند . افزايش بهره وري با در نظر داشتن جنبه هاي علمي فعاليتها اساساً به معني بهره گيري از قوانين علمي طبيعي در فرايند محقق ساختن آنها است . از آنجا كه دنياي كنوني بر مبناي علم توسعه يافته است ، بهره گيري مؤثر از قوانين علمي ، عرضه كيفي محصولاتي را كه در گذشته در اين سطح از مهارت برايمان قابل تصور نبوده را قادر ساخته است. محصولات جديد نيز بر مبناي توسعه كاربرد دانش قوانين علوم طبيعي پايه گذاري شده و سودمندي عملكرد يك محصول به اين موضوع بستگي پيدا كرده كه قوانين طبيعي بتوانند در پيگيري اهداف ويژه ي ما دخيل بوده و به كار گرفته شوند .
در اين نوع استاندارد بهترين روش توليد يك محصول از تاثير تؤام كيفيت و كارآيي ايجاد مي گردد . هدف به دست آمده از اين تأثير استاندارد جاري است كه شكل مي گيرد .
2- استانداردهايي كه به منظور خاصي برقرار مي شوند : بر خلاف استانداردهاي طبيعي، استانداردهاي ديگري نيز وجود دارد كه به منظور ايجاد توافق و با اهدافي مشخص برقرار شده و اغلب به دليل مناسبت هاي اجتماعي و يا تجاري برقرار مي گردد . به عبارت ديگر اين نوع استانداردها براي انجام مناسبت تر و اطمينان بخش تر امور ايجاد مي گردند . اين قبيل استانداردها با توجه به محتويات آنها به وسيله نهادهايي نظير حكومت ها ، صنايع و سازمانها (آموزشي و …) مقرر مي شوند. برخلاف استانداردهاي طبيعي در اين نوع استانداردها هيچ چيز حتمي نيست. به عنوان مثال سازمانهاي آموزشي در كشورهاي مختلف ممكن است دوره هاي آموزشي را با مدت زمانهاي مختلف براي فراگيران معرفي كنند . در بعضي ، مقطع ابتدايي از پنج سال تحصيلي تشكيل شده است و در بعضي ديگر اين دوره به شش سال افزايش يافته است .


اركان استاندارد سازي در آموزش و پرورش :
استانداردسازي ،پديده اي مخصوص يك زمان و مكان خاص نيست. در رابطه با نحوه استانداردسازي بايد گفت كه بعضي از استانداردها تطبيقي است، يعني نتيجه مطالعات تطبيقي با كشورهاي مختلف و گوناگون است. اما برخي از استانداردها نيز تدويني هستند، يعني از قالب پژوهشهاي ويژه بيرون مي آيند. استانداردسازي فرايندي است كه مي تواند به طور دراز مدت مورد استفاده قرار گرفته و به مرور دستيابي به كيفيت هاي برتر آموزشي و پرورشي را ممكن سازد. براي رسيدن به چنين كيفيتي بايد اين فرايند (Process) روند تكاملي خود را بپيمايد به اين منظور براي آن چهار ركن اساسي در نظر گرفته مي شود :
1- تحقيق و توسعه 2- تدوين استاندارد 3- اجراي استاندارد 4- ترويج استاندارد


1- تحقيق و توسعه :
فرآيند استاندارد سازي آموزشي زماني جنبه واقعي بخود مي گيرد كه همراه با تحقيق و توسعه دانش و مباني اين فرآيند باشد . شناخت فلسفه استاندارد كردن در كنار ارزيابي عوامل ديگري از قبيل تئوريها ، تجربيات ،‌اصول و مباني وروشها همچنين ترويج اين فلسفه در جامعه باعث مي شود كه زمينه هاي لازم براي فعاليت استاندارد سازي در آموزش و پرورش فراهم شود . به عبارت ديگر تحقيق و توسعه تئوريهاي اين فرايند در جامعه باعث مي شود كه همگان آن را بپذيرند و به آن به عنوان امري ضروري بنگرند . اين تحقيق و توسعه مي تواند در زمينه هاي زير انجام گيرد :
· اصول اساسي و فلسفه استاندارد كردن در آموزش و پرورش.
 فضاشناسي استاندارد در· آموزش و پرورش.
 جستجوي روشهاي استاندارد سازي آموزشي و تكامل آنها.·
· تعيين كيفيت هاي موجود و تصحيح آنها براي رسيدن به حداقل مطلوبيت.
 بررسي· روشهاي تدوين استانداردهاي برتر.
 بررسي اثر تحولات اقتصادي ، اجتماعي و نظاير· آن در استاندارد سازي نظام آموزشي.

2- تدوين استاندارد :
اگر چه آنچه كه تا كنون در جوامع مختلف رواج يافته ، تدوين استانداردهاي فيزيكي و مصنوعات دست ساز انساني بوده است ولي واقعيت اين است كه هر آنچه كه در حيطه نظر و عمل انسان قرار گيرد ، از قابليت استاندارد سازي برخوردار است . درك اين مسئله زماني آسان تر مي شود كه بدانيم در نظام فرهنگي و ديني‏مان نيز استانداردهايي براي مسائل معنوي مطرح شده است . به عنوان مثال در قرآن كريم چندين خصوصيت براي‏انسان مؤمن در نظر گرفته شده است كه بوسيله آنها حد استاندارد(حداقل مطلوبيت مورد نياز) يك انسان مؤمن مشخص مي‏شود .
بنابراين مي توان گفت كه تمام ابعاد نظام آموزشي اعم از تجهيزات و امكانات آموزشي ، فضاي آموزشي ، روشهاي تدريس ، روشهاي ارزيابي ، ميزان يادگيري ، چگونگي ارزيابي كاركنان و آموزگاران ، رفاه آنها ، ميزان حقوق و دستمزد، نحوه بكار گيري علاقمندان به استخدام و…. همه و همه جزء حيطه فعاليتهاي استاندارد سازي نظام آموزشي قرار مي گيرد .
حدود فعاليت استاندارد سازي در نظام آموزشي به صورت شكل 1 نمايش داده شده است .
سطح

– بين المللي
– ملي
– منطقه اي
– آموزشگاهي
آموزشي سياسي مذهبي اقتصادي اجتماعي فرهنگي
شكل 1 : فضاي استاندارد سازي در آموزش و پرورش

فضاي استانداردسازي در آموزش و پرورش :
 سطوح استاندارد در آموزش و پرورش :·
استانداردهايي كه در آموزش و پرورش شكل مي گيرند را مي توان به پنج سطح كلي طبقه بندي نمود :
الف) استانداردهاي مدرسه اي ( آموزشگاهي ) : اين گونه استانداردها توسط مسئولين آموزشگاهها و به منظور استفاده در همان محيط تدوين مي شوند به عنوان مثال در آموزشگاهي قرار بر اين مي شود كه دبيران در هر ماه نمره اي از عملكرد درسي دانش آموز به اولياء دانش آموز ارائه دهد .
ب) استانداردهاي منطقه اي : آن گروه از استانداردها كه توسط منطقه براساس ويژگيهاي فرهنگي ، جغرافيايي و اقتصادي خاص آن منطقه تدوين مي گردد .
ج) استانداردهاي ملي : اين گونه استانداردها به وسيله ادارات يا سازمانهاي متولي تدوين استاندارد در نظام آموزشي يك كشور كه به عنوان مرجع ذي صلاح براي اين كار شناخته مي شوند و با توجه به خصوصيات فرهنگي ، اجتماعي ، اقتصادي ، مذهبي و سياسي خاص آن كشور تدوين مي گردند .
د) استانداردهاي بين المللي : تحولات گوناگون اجتماعي ، علمي و فرهنگي كه در سطح بين المللي روي مي دهد سبب شده است كه جوامع مختلف به منظور هماهنگ سازي خود با اين گونه تحولات دست به تدوين گروهي از استانداردها بزنند تا از طريق آن بتوانند در محيطهاي بين المللي مورد پذيرش ديگر جوامع قرار گيرند .
· ابعاد استاندارد سازي در آموزش و پرورش :
براي آنكه استانداردها از جامعيت لازم برخوردار بوده و توسط اكثريت مورد پذيرش قرار گيرند و در عين حال از دوام بيشتري نيز برخوردار باشند مي بايست در تدوين آنها به ابعاد مختلفي كه خاص يك جامعه مي باشد از جمله بعد فرهنگي ، اقتصادي ، اجتماعي ، مذهبي و سياسي ، توجه شود . اگر در تدوين استانداردها به اين ابعاد توجه نشود ، مي توان انتظار داشت كه اجزاي آنها همراه با مقاومتهايي شود كه از دوام آنها كاسته و اجراي آنها را همراه با تزلزل كند .


 جنبه هاي استانداردسازي در آموزش و پرورش :·
استانداردهاي نظام آموزشي در جنبه هاي گوناگون مورد تدوين قرار مي گيرند. بخشي از اين استانداردها مربوط به محتواي مطالب مورد آموزش است، بخشي نيز مربوط به فرايندهاي گوناگوني است كه در درون اين نظام انجام مي شوند. به عنوان مثال فرايند آموزش بايد از حداقل مطلوبيت لازم برخوردار باشد، فرايند بكارگيري منابع انساني و… نيز از جمله فرايندهاي ديگر است. همچنين بخشي از استانداردهاي نظام آموزشي مربوط به ساختار از جمله ساختار فيزيكي نظام آموزشي كه مجموعه فضاهاي فيزيكي آن را شامل مي شود. در نهايت بخش مهمي از استانداردهاي نظام آموزشي مربوط به منابع انساني است از آنجا كه منابع انساني هر سازمان ، به عنوان مهمترين عامل در موفقيت يا عدم موفقيت آن سازمان محسوب مي شود بنابراين استانداردهايي كه براي اين بخش تدوين مي گردد نيز از اهميت بسيار زيادي برخوردارند . استانداردهاي منابع انساني نه تنها فراهم كننده زمينه اي مناسب براي استخدام و بكارگيري بهترين افراد مي باشند، بلكه از طريق ارائه و معرفي چارچوبهايي براي عملكرد اثر بخش ، تسهيل كننده فرايندهاي آموزشي اين نظام هستند .

 
3- اجراي استاندارد :
يكي از مهمترين مراحل فرآيند استاندارد سازي در آموزش و پرورش ، اجراي استاندارد هاست در صورتي كه استانداردهاي تدوين شده به طور مناسب به اجرا در آيد مي تواند تضمين كننده دستيابي به اهداف استاندارد سازي آموزشي باشد. اجراي استانداردها مي تواند به دو صورت انجام گيرد :
الف – اجراي استانداردها به صورت اجباري :
گروهي از استانداردها هستند كه به كار بردن آنها يا برخوردار بودن نسبت به آنها ضروري است و در صورتي كه به آنها توجه نشود مي تواند موجب ضرر و زيان رسيدن به ذي نفعان نظام آموزشي كه دانش آموزان و اولياء آن و در كل جامعه است شود . به عنوان مثال استانداردهاي هزينه هاي آموزشي يكي از جمله استانداردهاي اجباري هستند كه عدم رعايت آنها مي تواند اثرات جبران ناپذيري بر روي كيفيت فرايندهاي آموزشي داشته باشد. در نظر بگيريد معلمي كه به فعاليت تدريس در نظام آموزشي مشغول است از ميزان حقوق كافي و امكانات مساعد زندگي برخوردار نباشند در اين صورت قطعاً كيفيت كار معلم تحت تأثير قرار گرفته و از مطلوبيت لازم برخوردار نخواهد بود .
ب – اجراي استانداردها به صورت تشويقي :
شيوه ديگر براي به اجرا در آوردن استانداردها ، ايجاد نوعي رقابت ميان ارائه دهندگان محصولات و خدمات است. استانداردها به دليل برخورداري از خاصيت اطمينان بخشي به مصرف كنندگان محصولات و خدمات ، مي توانند باعث شكل گيري نوعي رقابت بين توليدكنندگان شوند . در اين حالت آنها سعي مي كنند براي اينكه محصولات و خدماتشان بيشتر مورد توجه قرار گيرد ، از استانداردهاي بالاتري استفاده كنند . به عنوان مثال معلماني را در نظر بگيريد كه بكارگيري از آنها بستگي به نوع عملكرد سالهاي گذشته آنها دارد ، در اين صورت آنها براي اينكه در مدارس بهتري مشغول به كار شوند و اينكه جذب آنها توسط مراكز آموزشي قطعي شود ، سعي مي كنند از استانداردهاي رفتاري و عملكردي بهتري نسبت به ديگر همكاران خود برخوردار باشند .


4- ترويج استاندارد :
ترويج استاندارد شامل تمامي روشهايي است كه بتوان از طريق آنها آگاهي جامعه را طي برنامه ريزي هاي مداوم نسبت به لزوم فوايد استاندارد كردن افزايش داد.38 به عبارت ديگر ، ترويج استاندارد عبارت از هر نوع فعاليتي است كه از طريق آن جامعه پي ببرد كه هدف از اجراي استانداردها ، حفظ منافع آنهاست . براي رسيدن به اين آگاهي در جامعه ، روشهاي گوناگوني وجود دارد كه از جمله مهمترين آنها مي توان به موارد زير اشاره كرد :
1- آموزش 2- مشاوره 3- بازخور داده ها 4- فراهم آ.وردن زمينه هاي اطلاع رساني.

اثر استاندارد هاي آموزشي بر فرهنگ و توسعه فرهنگي
استاندارد سازي در آموزش و پرورش به شيوه هاي گوناگون به جامعه سود مي رساند . استاندارد ها و فرايند تدوين آنها به دليل تكيه داشتن بر ضوابط و مقررات ، موجب شكل گيري فرايند هاي آموزشي با كيفيت بهتر و بهره وري بيشتر در جهت خدمت به جامعه مي شود . در اين مسير استاندارد ها از طريق تاثير بر خرده سيستم هاي نظام آموزشي به صورت يك شرط اساسي در نزد افراد جامعه براي استفاده از آنها در مي آيد . در اين حال اگر اين شرط اساسي در جامعه فراگير شود و همه قشرها و گروههاي اجتماعي را در بگيرد ، داراي فوايد و كاركرد هاي مطلوبي خواهد بود . با پذيرش همگاني استاندارد هاي آموزشي ، فرهنگ انتخاب صحيح در جامعه تثبيت شده و نظام آموزشي خواه ناخواه به دنبال بالا بردن كيفيت فرايند هاي گوناگون خود مي شود . به طور كلي اشاعه استانداردها و رعايت آنها در ارائه هر كالا و خدماتي باعث افزايش اعتماد گروههاي مختلف اجتماعي به يكديگر مي شود ودر سايه اعتماد به يكديگر، جامعه در مسير توسعه فرهنگي قرار مي گيرد . استانداردها نه تنها بعد آموزشي جامعه را دچار تغيير مي كنند ، بلكه بر روي ابعاد گوناگون فرهنگ جامعه اثر گذار هستند.
همان طور كه ذكر شد داشتن نظم وانضباط ،‌ سيستماتيك بودن ، داشتن كاركرد مطلوب و كيفيت شايسته از ويژگي‏هاي اساسي استاندارد مي باشد . استانداردها مبتني بر ضوابط و مقرراتي هستند كه هدف آن ايجاد خدماتي با كيفيت بهتر و بهره وري بيشتر در جهت خدمت به جامعه است . رعايت اصول استاندارد در انجام فعاليتها از هر گونه خطا و كاستي در فرآيندها جلوگيري كرده و همراه با يافته هاي جديدي كه ناشي از تحقيقات علمي است ، پويايي خود را به دست مي آورد .
با توجه به ويژگي هاي فوق مي توان نقش استانداردهاي آموزشي در توسعه ي فرهنگي را در دو حيطه مورد بررسي قرار داد . يكي اين كه رعايت معيارهاي استاندارد در آموزش و پرورش و اشاعه ي آن در جامعه موجب بوجود آمدن خرده فرهنگ مشخصي در ميان قشرهاي مختلف اجتماعي مي شود . اين خرده فرهنگ موجب مي شود كه همه ي اقشار اجتماعي با توجه به آگاهي هايي كه از مزاياي خدمات آموزشي استاندارد شده به دست مي آورند ، خواهان استفاده از اين نوع خدمات باشند و در بر طرف نمودن نيازهاي آموزشي و علمي خود به استاندارد بودن آنها توجه نمايند . بدين ترتيب استانداردبودن به تدريج به صورت يك خرده فرهنگ در جامعه ظاهر مي شود و اشاعه پيدا مي كند .اگر اين خرده فرهنگ در جامعه فراگير شود و همه ي قشرها وگروه هاي اجتماعي را در برگيرد، داراي فوايد و كاركردهاي مطلوبي خواهد بود كه از جمله آن افزايش اعتماد رواني نسبت به نظام آموزشي در جامعه است .
علاوه بر اين كه پديده ي استانداردهاي آموزشي سطوح خرده فرهنگي جامعه را تحت تاثير قرار مي دهد،‌ در سطوح كلان نيز داراي اثرات مثبت است . با توجه به ويژگي هايي كه اين پديده دارا است و به خصوص اين كه پوياست و در فرآيند زمان حركت تكاملي دارد، الگوها و ارزشهاي اجتماعي و فرهنگي را تحت تأثير قرار مي دهد . همچنين شكل گيري نسلي را موجب مي شود كه از فرهنگ عمومي بالايي بر خوردار است . قانونمند بودن ، سيستماتيك بودن و داشتن سلسله مراتب تكاملي كه در استانداردها نهفته است ، بر فرهنگ عمومي جامعه تاثير مي گذارد و فرايند فرهنگ پذيري افراد جامعه را متاثر مي سازد . با اين كه اثرات پديده استاندارد بر روي فرهنگ عمومي جامعه خيلي كند و آهسته صورت مي گيرد و در كوتاه مدت قابل لمس نيست، ولي نمي توان منكر تاثير مثبت آن در بلند مدت شد . اگر در فرآيند فرهنگ پذيري افراد، از خانواده و مدرسه گرفته تا نهادهاي بزرگتر توجه به استانداردها، آموزش داده شود اين امر در افراد جامعه دروني مي شود و آنان در همه زمينه هاي زندگي اجتماعي آن را مورد توجه قرار مي دهند . به اين ترتيب استانداردها وارد عناصر و ارزشهاي فرهنگي مي شوند و خود به هنجارهايي تبديل مي شوند كه رعايت آنها موجب پويايي فرهنگ جامعه مي شود . حتي مي توان ادعا كرد كه عناصر و گرايش هاي فرهنگي از اصول و قوانين كلي استانداردها پيروي نمايند .

راههاي ترويج و توسعه استاندارد در جامعه
از آنجا كه بهبود نسبي مادي و معنوي جامعه انساني يعني توسعه در عصر كنوني از اصول مهم و بنيادي حيات ملت هاست و نيز يكي از ضروريات مبرم فرآيند پيشرفت همه جانبه كشورهاي جهان تلقي مي شود ، لذا هريك از شاخصه ها و عناصر و عوامل مؤثر در توسعه انساني نيز به نوبه خود مشمول اين توسعه و تحول قرار مي گيرد . توسعه استاندادها نيز به دليل تعاملات فراواني كه با ابعاد ديگر جامعه دارد و اينكه عاملي ديناميك ، استراتژيك و رشد دهنده محسوب مي شود ، از اهميت ويژه اي برخوردار است. ترويج استاندارد شامل تمامي روشهايي است كه بتوان از طريق آنها آگاهي جامعه را طي برنامه ريزي هاي مداوم نسبت به لزوم و فوايد استاندارد كردن افزايش داد.
توسعه استاندارد ، تحولي است مداوم و نسبي كه ماهيت و كيفيت خدمات را مورد كنترل دائم قرار مي دهد. در طي اين روند پويا به دليل تعاملي كه مقوله استاندارد و استاندارد سازي با ديگر ابعاد جامعه دارد ، جامعه نيز متحول شده و از حركتي پويا برخوردار مي شود .


توسعه و گسترش استاندارد در جامعه را مي توان در دو سطح كلان و خرد مورد بررسي قرار داد :
الف) راهكارهاي سطح كلان
– تغيير ساختار نظام سياسي و كاهش هرچه بيشتر فاصله ميان ملت و حكومت و ايجاد اطمينان و اعتماد ميان آن دو، تا ملت سياست هاي نظام را با طيب خاطر پذيرا باشد .
– تغيير ساختار نظام اجتماعي و اداري. تلاش براي حاكميت عدالت و ضابطه و قانونمندي امور و مبارزه با بي عدالتي ، رشوه خواري ، پارتي بازي و به طور كلي ، جايگزين نمودن عام گرايي در برابر خاص گرايي و خويشاوند سالاري .
– تغيير ساختار نظام اقتصادي. بالا بردن سطح درآمد افراد جامعه جهت رفع نيازهاي مادي با بالاترين كيفيت و مطابق با استانداردهاي ملي و نهايتاً جهاني.
– تغيير ساختار نظام ارزشي. تلاش براي جايگزين نمودن تدبير گرايي و مقابله با تقدير گرايي صرف ، به كمك آموزش هاي غير رسمي ، عمومي و همگاني با ارج نهادن به دانش افزايي و علم آموزي ( با شعار يونسكو : آموختن براي به كار بستن و آموختن براي بهتر زيستن.)
ب) راهكارهاي سطح خرد
– در ارتباط بادريافت كنندگان خدمات
– در ارتباط باارائه دهندگان خدمات
جهت توسعه استاندارد، بايد هم در ارتباط با دريافت كنندگان خدمات و هم ارائه دهندگان خدمات فعاليت نمود تا اين دو هر چه سريعتر و در زماني كوتاهتر به نقطه مورد نظر يعني پذيرش كامل استاندارد برسند.
1- در ارتباط بادريافت كنندگان خدمات
– اطلاع رساني دقيق و وسيع به منظور افزايش آگاهي جامعه نسبت به مزايا و سودمندي استاندارد ، زيرا عدم آگاهي جامعه نسبت به فوايد اين پديده مانع از توسعه آن خواهد بود .
– هماهنگي با رسانه ها ، به ويژه صدا و سيما براي برگزاري مسابقه ، طرح شعار ، مسابقه تصويري ( شناسايي فوايد نشانه هاي استاندارد ) ، فيلم هاي كوتاه ( همانند برنامه هايي كه توسط سازمانها و موسسات توليدي در سالهاي اخير صورت مي گيرد . )
– افزايش اطلاعات دريافت كنندگان خدمات از طريق اطلاع رساني درباره تفاوت هاي خدمات استاندارد با غير استاندارد از نظر چگونگي توليد ، كيفيت ، ايمني و….
-نظارت دقيق ، بدون اغماض و بدون تساهل و تسامح درباره مراحل اخذ استاندارد و پيشگيري از هر نوع تخلف و اعمال رابطه و …. همچنين انعكاس اين روند به جامعه جهت ايجاد اطمينان نسبت به مراحل فوق .
– ايجاد احساس نياز در جامعه قبل از ايجاد هر نوع تحول آموزشي ( از جمله استانداردهاي آموزشي ) خدماتي و…
– زمينه سازي براي انتقال و پرهيز از تحميل و اجبار .
2- در ارتباط با ارائه دهندگان خدمات
– ترغيب بيشتر ارائه دهندگان جهت ارائه خدمات استاندارد با اعمال سياست هاي خاص از جمله تسهيل در امر اخذ وام، اعطاي وام هاي بلند مدت با بهره كم و معرفي مؤسسات و سازمانهايي كه خدمات استاندارد ارائه نموده اند .
– هماهنگي بارسانه ها ، به ويژه صدا و سيما و اعمال تخفيف به خدمات استاندارد جهت تبليغ.
– ايجاد فيلترهايي براي معرفي خدمات در رسانه ها.
جوامع مختلف به دليل برخورداري از ويژگيهاي گوناگون ، پذيراي روشهاي گوناگوني نيز در ترويج فرهنگ استاندارد و استاندارد سازي مي باشند. به روشهاي مختلف و متفاوتي مي توان در اين باره اشاره كرد كه اثر گذاري آنها به فرهنگ هر جامعه بر مي گردد . اما مي توان به روشهاي كلي نيز اشاره كرد كه در اغلب جوامع عموميت دارند و مناسب مي باشند. در اين باره به چهار روش اصلي اشاره مي شود.


روشهاي ترويج استاندارد:
الف) آموزش : شايد اثر گذارترين روش براي ترويج استانداردها در جامعه ، روش آموزش باشد. براي زمينه سازي فرهنگي درباره استفاده از استانداردها نيازمند. افزايش آگاهيهاي جامعه نسبت به فوايد بهره گيري از آنها هستيم كه آموزش بويژه آموزش مستقيم مي تواند در فاصله زماني كم ( نسبت به روشهاي ديگر ) زمينه فرهنگي مساعدي را فراهم نمايد . از آنجا كه روش آموزش از اهميت زيادي برخوردار مي باشد در مبحث بعدي به طور جامع تري درباره آن توضيح داده مي شود.
ب) مشاوره : هدف از مشاوره ، انتقال صحيح و مناسب فنون مرتبط به استاندارد كردن براي به كارگيري استانداردها در حالتهاي خاص و مورد نظر است . به عنوان مثال در سطوح پايين مانند استانداردهاي شركتي و يا سازماني مي توان از اين روش بهره گرفت.
ج) بازخور داده ها : بازخور اطلاعات به ويژه به صورت داده هاي جمع آوري شده از پيشرفت تكنولوژي كه در پي تحقيقات و تجربيات حاصل از به كارگيري عملي استانداردها ( در سازمانهاي مرتبط از نظر تهيه يا اجرا ) در زمينه ها و سطوح مختلف در ارتباط بافعاليتهاي آموزش و غيره بدست مي آيد از نكات مهم و اساسي در افزايش بازدهي و كارايي سيستم استاندارد كردن است . بنابراين لازم است براي سيستم استاندارد سازي ، تشكيلات و ساختار مناسب همراه شرح وظايف و مسئوليتهاي مدون و سيستم ارزيابي مناسب در نظر گرفت .
د) اطلاعات [اطلاع رساني مناسب] : زمينه سازي مناسب براي اجراي فعاليتهاي استاندارد سازي مستلزم فعاليتهاي اطلاع رساني مناسب و به موقع نيز مي باشد. از جمله جنبه هاي مهمي كه مي تواند مورد توجه فعاليت اطلاع رساني قرار گيرد مي توان به جمع آوري اطلاعات ، مقايسه و تطبيق ، تحليل ، مستند سازي ،‌ذخيره سازي،‌اصلاح و انتشار اطلاعات و امثال آن اشاره كرد .


اثر آموزش بر توسعه استانداردهاي آموزشي
آموزش فرايندي است جامع و همه گير براي تعالي فرد و جامعه و غناي فرهنگ. علاوه بر اين آموزش موجب توسعه فرهنگ و ترويج آن نيز مي باشد . همانگونه كه يونسكو اذعان دارد : آموزش مهمترين وسيله بسط و نوسازي فرهنگ است . اشاعه و باروري فرهنگ استاندارد به مثابه عنصر اساسي در روند توسعه كشور ، ضرورتي حتمي و قطعي است و در اينجا شايد به صراحت بتوان گفت مهمترين وسيله ارتقاي فرهنگ عمومي به طور اعم و توسه و ترويج فرهنگ استاندارد به طور اخص ، آموزش عمومي است .
اگر به مفهوم استاندارد در جامعه به صورت يك طرحواره ياشبكه ذهني نگريسته شود در اين صورت ،‌قالب فرهنگي به خود گرفته و مجموعه اي خواهد بود از دانش ها ، نگرش ها و رفتارهاي مناسب و مورد نياز براي يك جامعه توسعه يافته ، كه براي ترويج ، توسعه ،‌استقرار و تثبيت آن بايد برنامه ريزي آموزشي متناسب در سطح كلان صورت گيرد .


براي توسعه و ترويج فرهنگ استانداردهاي آموزشي از طريق آموزش عمومي ، نياز به يك برنامه ريزي آموزشي وجود دارد. اين برنامه ريزي مي تواند از مراحل زير تشكيل شده باشد :
مرحله يك :
روشن كردن هدف ها : ‌هدف ها لازم است در سه حيطه اهداف يادگيري شامل :‌ حيطه شناختي، حيطه عاطفي يا نگرشي و حيطه كاربردي مورد بررسي قرار گيرند .
الف) حيطه شناختي : ارتقاء سطح دانش مردم ( آگاهي بخشي ) در زمينه مفهوم استاندارد ، معرفي استانداردهاي آموزشي در سطح ملي و بين المللي ، حقوق دريافت كنندگان خدمات استاندارد و چگونگي احقاق آن كه مي توان از آن به عنوان نقطه آغازين مشاركت در نهادينه ساختن فرهنگ استانداردهاي آموزشي ياد كرد .
ب) ارتقاء سطح نگرش عموم مردم ( حساس سازي ) در زمينه اطمينان و اعتماد به آموزش و منطبق با استاندارد : توجه به مراكز تدوين كننده استانداردهاي آموزشي به عنوان حامي حقوق مردم ، اعتماد به سياست ها و حفظ خط مشي ها و برنامه هاي اجرايي اين مراكز و مشاركت در آنها .
ج ) ارتقاء سطح رفتاري مردم ( عملكرد مناسب ) در زمينه علاقه نشان دادن به نظام آموزشي استاندارد شده و انتظار ارايه خدمات استاندارد بهتر : ارايه بازخورد به مراكز متولي استاندارد در آموزش و پرورش در زمينه كيفيت خدمات استاندارد ، پيگيري سيستم شكايات در صورت مشاهده اشكال در خدمات استاندارد شده و پيگيري براي احقاق حقوق خود به عنوان بهره گيران اصلي خدمات آموزشي .
مرحله دوم – بررسي وضعيت موجود : بررسي وضعيت آگاهي و اعتماد مردم نسبت به خدمات آموزش استاندارد كه مي توان از طريق روش هاي علمي و پژوهشي به جمع آوري و تجزيه و تحليل اطلاعات پرداخت .


يك مثال در اين زمينه بررسي ميزان شناخت جامعه درباره نسبت دانش آموز به معلم مي باشد . آنگونه كه آمارها نشان مي دهد ، اين شاخص در ايران 31 نفر ( يك معلم براي 31 دانش آموز ) ، در ژاپن 19 نفر ، در چين 24 نفر و در كويت 13 نفر است. در صورتي كه آگاهي جامعه نسبت به اين گونه شاخص ها افزايش يابد و آنها دريابند كه در كشورهاي توسعه يافته ، استانداردهاي آموزشي در چه حد و چه كيفيتي قرار دارند ، آنوقت است كه نسبت به وضعيت اين شاخص ها در كشور خود حساس شده و بدين ترتيب يك فشار اجتماعي براي رسيدن به استانداردهاي مطلوب بوجود مي آيد .
در زمينه پذيرش استانداردها و وارد شدن آنها به نظام ارزشي افراد جامعه ، لازم است مراحل فوق با دقت برنامه ريزي و به مرحله اجرا گذاشته شود تا مجموعه آگاهي ها ، گرايش ها و رفتارهاي مورد انتظار به منصه ظهور درآيد كه با ورود آن به نظام ارزشي افراد ،‌براساس يك كنترل، پويش و جوشش دروني ، افراد خواستار خدمات استاندارد مي‏گردند. البته با تبديل اين نظام ارزشي به خواسته هاي دريافت كنندگان خدمات ديگر نيازي به كنترل و بازرسي‏هاي مركزي با هزينه هاي سنگين نخواهد بود . ترتيب شهرونداني كه اطلاعات و نگرش هاي لازم را در سايه آموزش مداوم كسب كرده و استفاده از خدمات استاندارد را حق خود مي دانند و به استاندارد به عنوان محصول صحيح تفكر ،‌رفتار، امكانات ، تجهيزات ، راهها و روندهاي صحيح و تامين نظارت علمي ـ اجتماعي براي برقراري ايمني و مصلحت بشري مي نگرند ، موجب گسترش خدمات و مهارت هاي با كيفيت برتر مي گردند، گرايشي فرهنگي نسبت به كيفيت پديد مي آيد و گسترش و ترويج اين فرهنگ از طريق آموزش باعث تحقق اهداف مورد نظر مي گردد.
مرحله سوم : بررسي راه حل و استراتژي هاي مختلف : پيش بيني روش هايي كه از طريق آموزش و با استفاده از رسانه ها ، امكانات ،‌روش ها و ابزار موجود مي توان به ارتقاء آگاهي بخشي و حساس سازي مردم نسبت به استاندارد دست يافت .
مرحله چهار : انتخاب يك راه حل اجرايي و ارزشيابي : پس از بررسي راه ها و روش هاي موجود لازم است بهترين استراتژي ها و راهكارهاي اجرايي از نظر اثر بخشي بيشتر ، زمان و هزينه كمتر و مشمول بيشتر برآوردها به مرحله اجراء گذاشته شود . نكته قابل توجه آن است كه در اين فرايند ابتدا بايد شناخت و سپس نگرش ايجاد كرد تا آنگاه رفتار مورد انتظار مشاهده شود .

 چنانكه در بينش يادگيري شناختي در علم روانشناسي بروز رفتار و يادگيري بدين شكل صورت مي گيرد :
شناخت نياز انگيزش بروز رفتار يادگيري
اولين قدم در يادگيري ايجاد شناخت است . تا انسان از محاسن امري با خبر نباشد نسبت به آن احساس نياز نمي كند.
انواع آموزش در توسعه استانداردهاي آموزشي
براي توسعه و ترويج فرهنگ استاندارد از طريق آموزش ، ابتدا بايد با آموزش هاي موجود آشنا شد. به طور كلي آموزش را مي توان در دو نوع تقسيم بندي نمود كه عبارتند از :
1 – آموزشهاي رسمي
2 – آموزشهاي غير رسمي


 نقش آموزش رسمي·
اين آموزش در قالب آموزش هاي كاملاً رسمي مانند نظام آموزش و پرورش و نظام عالي و آموزش هاي نيمه رسمي مانند آموزش ضمن خدمت كاركنان تقسيم بندي مي شوند .
الف) نظام آموزش و پرورش : در توسعه و ترويج فرهنگ استاندارد ، نظام آموزش و پرورش از چند حيث حائز اهميت است ، از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1- كثرت گروه مخاطبين ، 2- طولاني بودن زمان آموزش ، 3- سنين حساس آموزش و يادگيري 4- در بر گرفتن طبقات اجتماعي مختلف
براي شكل گيري اين مهم لازم است كه استاندارد در بخش هاي مختلف نظام آموزشي حضور اثر بخش داشته باشد از جمله مهمترين اين موارد عبارت خواهند بود از :
1- استاندارد سازي برنامه ها و برنامه ريزي هاي آموزشي.
2- استاندارد سازي نظام تربيت معلم و جذب نيروي انساني.
3- استاندارد سازي محتواي آموزشي ( كتب درسي ).
4- استاندارد سازي فضاي آموزشي و پرورشي.
5- استاندارد سازي امكانات آموزشي و تفريحي.
6- استاندارد سازي روش هاي آموزشي و پرورشي.
7- استاندارد سازي سيستم ارزشيابي و…

.
به علاوه در موارد زير مي توان به بسط و اشاعه فرهنگ استاندارد در نظام آموزش و پرورش اقدام نمود .
فعاليت هاي رسمي :
1- كتب درسي
– گنجاندن مفهوم استاندارد در قالب متون ،‌تصاوير و ارزشيابي آموزشي.
– استاندارد سازي محتواي متناسب با سطح توانايي ، علايق و نيازهاي دانش آموزان و با زمان آموزش و همچنين متناسب با سياست هاي اجتماعي ، اقتصادي ،‌مذهبي و سياسي جامعه .
– بيان نمونه هاي مختلف موجود و داستان هاي روزمره از نقش استاندارد در زندگي دانش اموزان .
2- معلم
– ارتقاء سطح آگاهي و نگرش معلمان به استاندارد از طريق آموزش هاي تربيت معلم و ضمن خدمت معلمان .
– استاندارد سازي روش ها و فنون تدريس.
-آموزش مناسب و متناسب نظام تعليماتي براي آموزش مفهوم استاندارد و تكيه بر توجه بدان در بخش هاي مختلف زندگي.
– حساس سازي نسبت به استفاده از خدمات و كالاهاي استاندارد .


فعاليت هاي فوق برنامه :
منظور از آنها كليه فعاليت هايي است كه دانش آموزان به صورت داوطلبانه در آنها شركت نموده و به آن علاقه نشان مي دهند از جمله اين فعاليتها عبارتند از :
1- فعاليتهاي علمي ـ فرهنگي
– برپايي مسابقات داستان نويسي ، شعر ، مقاله و… در زمينه استاندار در زندگي دانش آموز و تشكيل نمايشگاه از اين مطالب .
-بازديد از فعاليت هاي مراكز متوالي استاندار و شكل گيري بينش تخصصي و علمي نسبت به استاندارد .
– حساس سازي نسبت به استفاده از كالا و خدمات استاندارد توسط مربيان بهداشت مدارس .

2 – فعاليت هاي پرورشي ـ هنري
– برپايي مسابقات نقاشي ، خط ، كاريكاتور ، كاردستي و نمايش دانش آموزي در راستاي اهداف استانداردسازي .
– سازماندهي نشريات دانش آموزي مرتبط با استاندارد .
ب) نظام آموزش عالي
نظام آموزش عالي بر حسب موارد زير از مهمترين اولويت هاي نظام آموزشي در كشور مي باشد:
1 – تربيت نيروهايي كه درآينده نزديك به گردانندگان جامعه تبديل خواهند شد .
2 – در بر گرفتن افرادي كه غالباً از استعداد و توانايي بالايي در جامعه برخوردار هستند .
3 – پژوهش و تحقيق همراه آموزش كه تأثير معلومات اكتسابي را چندين برابر مي سازد .
4 – تحت پوشش داشتن اساتيد ، پژوهشگران و محققان كه قلم آنها در شكل گيري تفكرات اجتماعي تأثير بسزايي دارد.


 نقش آموزش غير رسمي·
استاندارد منافع بسياري را در زمينه هاي اجتماعي ، اقتصادي و سياسي با تأثيراتي كه بر امنيت اقتصاد، كيفيت، اطمينان و اعتماد مردم دارد، در اختيار عموم قرار مي دهد. اين تاثيرات عمدتاً از طريق توسعه بهداشت رواني و فيزيكي و ايمني و صادرات ، ارتقاء كيفيت و رعايت ملاحظات زيست محيطي نصيب مردم مي شود و بهترين راه براي معرفي آن ارايه نمونه هاي مختلف موجود در زندگي روزمره مردم است . جلب اعتماد عمومي از طريق آموزش ، سرآغاز مشاركت در نهادينه كردن فرهنگ استاندارد است . در جهت آموزش همگاني براي ترويج فرهنگ استاندارد مي توان به موارد زير اشاره كرد:
الف) مطبوعات
شايد بتوان از مطبوعات به عنوان شريان هاي تفكر اجتماعي ياد نمود كه در شكل گيري آگاهي هاي عمومي و ارتقاء تخصصي در زمينه استاندارد مي توانند سهم عمده اي داشته باشند. از جمله فعاليت هايي كه از طريق مطبوعات مي تواند در راستاي توسعه و ترويج فرهنگ استاندارد صورت گيرد ، عبارتند از :
1- معرفي مراكز استاندارد سازي و استانداردهاي ملي و بين المللي.
2- ارايه مقالات علمي ، تخصصي و توجيهي در مورد فوايد استاندارد در زندگي.
3- برقراري ارتباط متقابل مراكز متولي استاندارد با مردم در جمع آوري و انعكاس نظرات و پيشنهادات .
4- آگاهي بخشي و حساس سازي عمومي به حقوق طبيعي و قانوني در دريافت خدمات با كيفيت ( استاندارد) .
5- ارائه آمار و ارقام از مضرات خدمات غير استاندارد .
6- ارائه هشدارهاي آموزشي در زمينه هاي زمان ، نحوه استفاده ، طرز كاربرد و…. خدمات استاندارد .
7- معرفي فرايند دستيابي به حد مطلوب خدمات ( استاندارد)
ب) صدا و سيما
از مهمترين طرق يادگيري ، چنانكه صاحبنظران علم روانشناسي و علوم تربيتي اعتقاد دارند، مشاهده و تقليد رفتار است. از سوي ديگر از آنجا كه رسانه هاي ديداري و شنيداري از حواس عمده يادگيري ( بينايي و شنوايي ) به طور همزمان استفاده مي كنند ، حائز اهميت فراوان مي باشند . در اين راستا صدا و سيما به دليل فوق و هم به دليل دامنه كاربرد وسيع آن در سطح ملي ، در بوجود آوردن عادت ها ، فرهنگ ها ، نگرش ها ، و ارزش ها در سطح اجتماعي تأثير بسزايي مي تواند داشته باشد .
از جمله فعاليت هاي اين بخش عبارت خواهند بود از :
1- ارائه الگوي مناسب رفتاري جهت جلب توجه به جامعه در زمينه استانداردهاي آموزشي.
2- ساخت سمبلهائي درباره استانداردهاي آموزشي همراه بااشعار و سرودهاي متناسب با اهداف نظام تعليم و تربيت .
3- به نمايش درآوردن نتايج حاصل از بكارگيري استانداردهاي آموزشي.
4- تهيه و تدارك مصاحبه ها ، ميزگرد و سخنراني هاي توجيهي و تخصصي در اين زمينه .
5- ارتقاء آگاهي هاي عمومي در زمينه اهداف استاندارد سازي بااستفاده از شخصيت هاي محبوب فرهنگي ، هنري ، علمي ، ورزشي و ….
6- تكيه بر سخنان بزرگان در زمينه استانداردها و بويژه استانداردهاي آموزشي در سطح ملي و بين المللي از گذشته تا كنون .
ج) مراكز عمومي
اجتماعات انساني في النفسه محل آموزش هستند ، محيط پيرامون ، امكانات و وسايل ، معابر و اماكن عمومي خود تاثيراتي را در سيستم رفتاري ما دارند. بنابراين ، مي توان از آنها به عنوان مراكز عمومي آموزشي ياد كرد . اين مراكز مي توانند شامل : مؤسسات و مراكز آموزش، نمايشگاهها، همايش ها و … باشند.
در اين مراكز نيز به طريق مختلف مي توان به اشاعه فرهنگ استاندارد پرداخت كه در اين مختصر به موارد زير اشاره مي شود :
1- به نمايش در آوردن نتايج بهره گيري از استانداردهاي آموزشي بصورت آمارها ،‌فلوچارت و…
2- ارائه پيام هاي ترويج استاندارد در مراكز عمومي.
3- معرفي زيان ها و خطرات ناشي از بهره گيري خدمات غير استاندارد.
4- ممانعت از ارايه خدمات غير استاندارد توسط مراكز و موسسات ارائه دهنده خدمات آموزشي و… .
5- معرفي استانداردهاي آموزشي با آخرين تغييرات مطابق با پيشرفتهاي داخل و خارج كشور .

نتيجه گيري :
فرايند استانداردسازي در آموزش و پرورش به دنبال اهدافي است از جمله اينكه وقوع اين پديده ، حفظ منافع جامعه را به همراه دارد . استانداردهاي آموزشي از طريق تأمين حد مطلوب كيفيت خدمات آموزشي ، فرايندهاي اين نظام را تحت تأثير و كنترل قرار داده و در نهايت سبب مي شود انتظارات دريافت كنندگان خدمات از اين نظام برطرف گردد.
استانداردها در نظام آموزش و پرورش ، موجب صرفه جويي در بهره گيري از نيروي انساني ، انرژي ، مواد مصرفي و تجهيزات و امكانات مي شوند .همچنين اينگونه استانداردها ، از طريق تدوين گامهاي دستيابي به هدف ، موجب ايجاد سادگي در روشها و شيوه هاي انجام فعاليتهاي آموزشي و فعاليتهاي ديگري چون اداري ، ارتباطي و… مي شوند .
در صورتي كه استانداردها به روشني تدوين شوند، وسيله اي را فراهم مي آورند كه از طريق آن طريفن ذي نفع نظام آموزشي ( جامعه به عنوان دريافت كنندگان خدمات و نظام آموزشي به عنوان ارائه دهندگان خدمات ) بتوانند به روشني به بيان مقاصد خود پرداخته و تبادل افكار نمايند .
همچنين استانداردهاي آموزشي مي توانند با ايجاد حداكثر يكنواختي در فرايندهاي آموزشي ، موجب به ثمر رسيدن اين فرايندها و بهينه سازي شرايط دستيابي مناسب و يكسان به آنها شوند .تمام آنچه كه در باره فوايد استانداردسازي در آموزش و پرورش گفته شد،بدنبال يك هدف ويژه است كه آن توسعه كمي و كيفي ابعاد گوناگون نظام آموزشي است. و استانداردها مي توانند با مساعد كردن زمينه هاي فرايندهاي گوناگون نظام آموزش و پرورش،شكل گيري توسعه كمي و كيفي آنرا موجب شوند.
در پايان لازم است اشاره شود آنچه كه در حال حاضر مهمترين نياز براي بكارگيري استانداردها در نظام آموزش و پرورش كشورمان محسوب مي شوند ، زمينه سازي فرهنگي است. در صورتي كه زمينه فرهنگي لازم براي تحقق استانداردها بوجود آيد ، جامعه نسبت به آنها علاقه نشان داده و در اين صورت فشار اجتماعي براي بهره گيري از استانداردها در جامعه شكل مي گيرد . علاوه بر اين، سيستم اجتماعي جامعه مبدل به عامل كنترل و ناظر بر اجراي استانداردها در نظام آموزش و پرورش مي شود كه بالتبع ثبات فرايند استاندارد سازي را به همراه دارد .

 

مباني استاندارد و استانداردسازي در آموزش و پرورش

به این مطلب امتیاز دهید:

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۱ رای