بيت الله الحرام حرم ايمان است و صحن عبوديت و آستانه بندگي و سقف يقين و پنجره اي رو به بهشت و روزنه اي گشوده به سوي خدا و سكويي براي پرواز تا ابديت و كعبه بوسه گاه هزاران مجنون است كه در پي ليلاي ديدار ، رنج باديه بر دوش كشيده و بار هجران را تحمل كرده اند تا به اين(مطاف) و( مسعي) برسند.
كعبه ، دل و جان ماست ، ايمان و باور ماست ، كعبه همه چيز ماست ، رمز قيام و قوام ماست وتا هست ،آئينمان پا بر جاست.
اكنون با لباس احرام كه علامت تسليم محض در برابر خدا و اعلام آمادگي كامل براي رنگ پذيري از اوست بر در گاهش ايستاده ايم و با علم به اينكه مهمان خدا بودن شايستگي و فـــر زانگي و وارستگي مي طلبد ، آمده ايم تا بگوييم خدايا دعوتمان كردي و ما لبيك گفتيم ، بي شكل ، بي ريا آمده ايم تا هر آن رنگ و شكلي را كه تو مي پسندي ، بپذيريم .
آمديم تا ابراهيم شويم ، اسماعيل شويم ،ملت ابراهيم را تبعيت كنيم .
تن چو اسماعيل و جان همچون خليل كرد جان ،تكبير بر جسم نبيل
گشت كـــشته تن ز شهوت هــا و آز شدبه بسم الله ، بسمل در نماز
آمده ايم تا نه تنها خود را در حرم بيابيم كه قلب خود را نيز حرم حق قرار دهيم كه فرمود : « ا لقلب حرم الله فلا تسكن في حرم الله غيرالله» امام صادق (ع)
مستحب است با پاي برهنه و با حالت سكينه و وقار و از درب بني شيبه وارد شويم و دعاهاي وارده را بخوانيم و قبل از شروع اعمال ، نماز تحيت مسجد بجاي آوريم و چون دل شكست و توجه و آمادگي لازم براي انجام طواف فراهم گرديد طواف را از ركني كه حجرالاسود بر آن قرار دارد آغاز و سر انجام پس از 7 شوط در همانجا ختم كنيم ،. سپس در پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز طواف به جا آوريم و چون از نماز فارغ شديم ، در حالي كه نيت كرديم تا از اين پس نماز هاي ابراهيمي بر پا كنيم ، جرعه ا ي از آب زمزم مي نوشيم و بر بالاي كوه صفا به قصد انجام سعي حاضر مي شويم و از آنجا به سوي مروه و از مروه به صفا تا هفت بار و در مروه به سعي خود خاتمه مي دهيم و تقصير مي نماييم در حالي كه قصد آن داريم تا خود را از نا پاكيها و مظالم بندگان پاك كنيم.
آثار موجود در اين شهر دو دسته است:
نخست; مشاعر مقدسه در مكه، منا، مزدلفه، عرفات و مواقيت مكاني حج كه خداوند خود متكفل حفظ و پاسداري از آنهاست; چرا كه با عبادت بندگان وي، در انواع و اقسام عبادات، مربوط است.
دوم; آثاري كه به زندگي روزمره ساكنان اين شهرِ پاك مربوط مي شود; مانند مساجد، مكان هاي ولادت، قبور و ساير امكنه. بحث من درباره دسته دوم است، آن هم به اختصار. ابتدا نكته اي را كه به طور عموم پايه بحث از اين قبيل آثار است عرض مي كنم. آن نكته اين است كه سلف صالح ما در سه قرن نخست هجري، اهتمامي در حفظ آثار خود نداشته و در تعيين محل و زمان آن آثار اعتنايي نمي كردند. حتي گاه كه از افراط ديگران را در بزرگداشت آن آثار مي ديدند، در از ميان بردن آثار مي كوشيدند. كما اين كه عمر بن خطاب با ديدن اقبال مردم در زيارت «شجره رضوان»، جايي كه مسلمان با رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در زير آن بيعت كردند و آيه: {لَقَد رَضِيَ اللهُ عَنِ المُؤمِنينَ إذ يُبايِعُونَكَ تَحتَ الشَّجَرَةِ}2 نازل شد،
دستور داد تا آن را قطع كردند. محققان در اين باره به تفصيل سخن گفته اند.
نيكوست تا اين نكته را هم اشاره كنم كه تساهل علما در روايت و نقل آنچه در فضيلت برخي از اماكن آمده، سبب گسترش يافتن اين قبيل آثار شده است; همانطور كه رقابت ميان مردمان شهرها در برخي دوره ها، باعث فراواني اين قبيل فضيلت ها، به طرق و وسايل مختلف شده است.
من بر آن نيستم تا در اين زمينه به تفصيل سخن بگويم. تنها توجه خواننده را به شباهت موجود ميان بسياري از آثار در دو شهر مكه و مدينه جلب مي كنم; مانند فراواني مساجدي كه منسوب به اشخاصي از صدر اسلام است; يا نسبت بسياري از قبور به برخي از چهره هاي مشهور در قبرستان معلاة و بقيع و حتي در باره چاه ها; مثل آب زمزم.
مكان هاي تولد در شهر مكه
چه بسا مشهورترين اين قبيل اماكن و قديمي ترين آنها، مكاني است كه بسياري از علماي متقدّم معتقدند كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در آنجا متولد شده و آن در شعب بني هاشم واقع در سوق الليل است; جايي كه علي رغم تغييرات فراوان، همچنان شهرت خود را حفظ كرده است. بايد گفت كه بسياري از علما در انتساب اين مكان به رسول خدا(صلي الله عليه وآله)ترديد كرده اند.
چنين به نظر مي رسد كه معتقدان به اين انتساب، به قرائني تكيه كرده اند. بدون ترديد، پيغمبر(صلي الله عليه وآله) از اهالي مكه است و بني هاشم عشيره نزديك اويند كه محله شان در شعبي بوده كه به نام آنها شهرت داشته و بعدها به نام ابوطالب كه از جمله بني هاشم است ناميده شده است. خانه اي كه مولد النبي دانسته شده، در همين شعب قرار دارد و از آنِ رسول خدا(صلي الله عليه وآله)بوده است. زماني كه آن حضرت هجرت كرد، عقيل بن ابي طالب آن خانه را تصرف كرد، كما اين در حديث شريف آمده است: «هل ترك لنا عقيل من دار؟» آيا عقيل خانه اي براي ما باقي گذاشته؟ به همين دليل برخي از علما كه ابن قيّم نيز در كتاب زاد المعاد در شمار آنهاست، نوشته اند:
«ترديدي در اين كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در ميانه مكه متولد شده وجود ندارد.»
اين حال بايد گفت برخي از عالمان پيش از ابن قيّم در اين باره اختلاف نظرهايي را ياد آور شده اند. تقي الدين حسني فاسي، مورخ مكه، در «شفاء الغرام» و «العقد الثمين» از قول مُغْلطاي ، عالم حنفي مصري كه از حفاظ است، نقل كرده كه حضرت در عَسْفان متولد شده است. مغلطاي نوشته اي با عنوان «الاشارة الي سيرة المصطفي و تاريخ من بعد من الخلفاء» دارد كه نسخه آن در مكتبة الحرم المكي است3 و در آن آمده است: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مكه، در خانه اي كه از آنِ محمد بن يوسف برادر حجاج است متولد شد. نيز گفته شده در شعب متولد شده; و گفته شده: در رَدْم4 و گفته شده در عسفان.
بنابر اين، در اين قول كه آن حضرت در مكه متولد شده ترديدي نيست اما، درباره تعيين محل تولد آن حضرت اختلاف شده است. محمد بن محمد بن سيد الناس . در كتاب «عيون الأثر في سيرة سيد البشر» نوشته است: آن حضرت در خانه اي كه از محمد بن يوسف برادر حجاج دانسته اند، متولد شد. نيز گفته شده: در شعب بني هاشم ديده به جهان گشوده است. (مطلب را با تعبير ترديد برانگيز «گفته شد» آورده است.) سهيلي. در كتاب «الروض الأُنُف» نوشته است: آن حضرت در شعب متولد شد. نيز گفته شده: در خانه اي نزديك صفا كه بعدها از آن محمد بن يوسف برادر حجاج شد و زماني كه زبيده به حج آمد در آنجا مسجدي ساخت.
فاسي از اين مطلب ياد كرده و آن را بعيد دانسته است. او مي نويسد: محل تولد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در سوق الليل مشهور است. سهيلي در باره مولد النبي مطلبي نوشته كه فاسي آن را آورده و نسبت به آن اظهار ناباوري كرده، مي افزايد: شگفت تر از اين، آن كه گفته شده آن حضرت در «ردم»; يعني ردم بني جُمَع متولد شده است.
قصود از «ردم» سدي است كه در سال هفدهم هجري در روزگار عمر، براي حفظ مسجد الحرام از سيل، ساخته شد. محل آن در بالاترين نقطه مدّعا ـ جايي كه برخي از علما نوشته اند كه مُحْرم براي دعا در آن جا مي ايستد، چون از آنجا كعبه مطهّره قابل ديدن است ـ قرار داشته است.
اختلاف نظر درباره محل تولد آن حضرت ما را بر آن مي دارد تا درباره قطعيت محل معروف و شناخته شده، به عنوان مولد النبي ترديد كنيم و آن را فاقد استناد درست تاريخي بدانيم. اين مطلبي است كه شيخ عبدالله عياشي (1037 ـ 1090) در سفرنامه خود تشريح كرده و مي نويسد:
از كتاب هاي سيره چنين به دست مي آيد كه در باره محل تولد آن حضرت، در اين كه در مكه بوده يا ابواء و اين كه اگر در مكه بوده در شعب بوده يا محصّب يا جاي ديگر، اختلاف نظر وجود دارد. من نمي دانم كه مردم تعيين اين محل را به عنوان محل تولد از كجا به دست آورده اند، جز آن كه ثابت شود اين خانه، خانه پدر يا جد حضرت بوده كه در آن صورت، اين سخن كه تولد آن حضرت در مكه و در اينجا بوده طبيعي مي نمايد; چرا كه انسان به طور عادي در خانه پدرش متولد مي شود. اگر مقصود از شعب، همان شعب ابي طالب باشد كه آن حضرت همراه بني هاشم و بني مطلب در قضيه صحيفه به آنجا رفته، چنين چيزي بعيد نيست; چرا كه اين خانه در نزديكي نقطه پاياني شِعب قرار گرفته است.
شگفت آن كه مردم، محلي را به اندازه يك قبر مشخص كرده آن را محل تولد حضرت مي دانند. به نظر من تعيين چنين محلي از طريق روايتي ـ اعم از آن كه صحيح باشد يا ضعيف ـ بعيد مي نمايد; چرا كه در اصل تولد آن حضرت در مكه، اختلاف است و در اين كه اگر در مكه بوده در كدام شعب بوده و اين كه اگر در اين شعب بوده در كدام خانه بوده است. حتي بر فرض تعيين خانه، واقعا بعيد است كه پس از گذشت سال هاي فراوانِ دوره انقطاع ثبت آثار، موضع آن معين باشد.
تولد آن حضرت در جاهليت بود و در آن هنگام كسي كه در پي حفظ اماكن باشد، وجود نداشت; به ويژه كه انگيزه اي هم براي اين كار، نبوده است. پس از اسلام نيز از عدم توجه خاص صحابه و تابعين به اماكني كه هيچ تشريعي در باره آنها وجود ندارد باخبريم. آنها در پي حفظ شريعت بوده و با شمشير و زبان به دفاع از آن مشغول بودند و همين، دليلِ از بين رفتن بسياري از آثار تاريخي دوره اسلامي; از قبيل مساجد، ميدان هاي نبرد و مدفن صحابه شده و اينها از اتفاقاتي است كه بسيار مهم بوده. بنابر اين چگونه مي تواند چيزي از جاهليت بر جاي مانده باشد; به ويژه در مواردي كه جز براي كسي كه رخ داده كسي در آنجا حاضر نبوده; مثل مولد علي(عليه السلام)، مولد عمر و مولد فاطمه(عليها السلام). اينها جاهايي است كه نزد مردم مكه معين و مشهور است و اظهار مي كنند اينجا مولد فلاني و آنجا مولد ديگري است. در اين قبيل موارد، احتمال درستي محل تولد اين افراد بعيدتر از مورد مربوط به پيامبر است; چرا كه زمان تولد حضرت، آيات و نشانه هايي رخ داده كه موجب هوشياري برخي از مردم نسبت به دليل اين تحوّلات غير عادي مي شده، حتي اگر در جاهليت بودند; اما محل تولد اشخاص ديگر در آن دوره، عادتاً بايد نامشخص باشد، مگر آن كه از همان شخص يا شخصي از خانه اش خبر خاصي نقل شده باشد.
سخن عياشي به آخر رسيد در حالي كه بحث وي شامل تمامي محل هاي تولد منسوب به اشخاص و زنان رسول خدا(صلي الله عليه وآله)مي شد. بنابر اين لزومي به بحث در باره آنها وجود ندارد.
مساجد تاريخي
در مكه مساجد چندي براي زيارت وجود دارد; يكي مسجدي است در محله بالاي مكه نزديك «رَدْم» ـ مدّعا ـ كه به آن «مسجدالرايه» مي گويند. گفته شده است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)در آن نماز خوانده و پرچم خويش را به هنگام فتح مكه در آنجا قرار داده است.
مسجد ديگري نيز در كنار مدّعا است كه در سمت چپ شخص عازم مكه و سمت راست شخصي است كه در حال خروج از مكه است. اين مسجد نيز منسوب به رسول خدا(صلي الله عليه وآله)بوده و گفته شده كه حضرت نماز مغرب در آنجا خوانده است.
مسجد ديگر مسجد مختبأ در سوق الليل، در نزديكي محلي است كه گمان شده مولد رسول خداست. گفته اند كه حضرت در آنجا از مشركين پناه گرفته است.
مسجد ديگري در محله پايين مكه ـ مَسْفله ـ در نزديكي بركة الماجن است كه منسوب به ابوبكر است. مسجدالجن، كه مسجدالبيعه و مسجدالحرس نيز ناميده شده، در شمار اين قبيل مساجد است. همچنين مسجدالإجابه واقع در شعبي است كه نزديك ثنيه اذاخر است. مساجد ديگري هم وجود دارد كه به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) يا اشخاص ديگري از صحابه نسبت داده شده، اما سندي براي انتساب مزبور وجود ندارد. اين مطلب منافاتي با قدمت اين قبيل مساجد به عنوان اماكن تاريخي ندارد; بنابر اين، از اين زاويه بايد مورد بررسي تاريخي قرار گرفته و به لحاظ محل عبادت مي بايست مورد توجه و اهتمام باشد.
اماكن تاريخي
از مهمترين اماكن تاريخي، دو كوه حِرا و ثور از كوه هاي مكه است. در غار نخست، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) عبادت مي كرد و بر وي وحي آمد و در غار دوم، آن حضرت و ابوبكر در وقت هجرت از مكه در آن پنهان شدند و خداوند اين آيت را فرستاد:
{الا تنصروه فقد نصره الله اذا أخرجه الذين كفروا ثاني اثنين إذ هُما في الغار، اذ يقول لصاحبه لاتحزن إنَّ الله مَعَنا}.
از مشهورترين اماكن تاريخي نزديك مكه، وادي حنين (يدعان) در بالاي وادي شرائع است كه واقعه مذكور در قرآن در آنجا رخ داد; {ويوْمَ حُنَيْن إذْ أعجبتكم كثرتكم فلن يغن عنك شيئا}.
لازم است اشاره كنم كه ميان دو موضع حنين و اوطاس بايد تفاوت گذاشت; چرا كه برخي از مورخان آنها را يك جا تصور كرده اند. اوطاس در شرق سلسله جبال حجاز است كه نزديكترين منطقه مسكوني به آن عشيره است; در غرب وادي عقيق، در نزديكي بركه اي كه در شمالِ متمايل به غربِ آن است.
مقابر (قبرستان حجون)
ترديدي نيست كه مقبره مَعْلاة در مكه مشرفه، بيش از هر مقبره اي به جز بقيع، مملو از اجساد پاك مؤمنان است. فيروز آبادي، نويسنده «قاموس المحيط» رساله اي با عنوان «إثارة الحجون لزيارة الحجون» در ياد از صحابه مدفون در اين مقبره تأليف كرده كه علي بن ابي بكر صايغ از علماي مكه، در صفر سال 1287 آن را به شعر در آورده و نامش را «اللؤلؤ المكنون في ذكر اسماء اهل الحجون» نهاده است. در آنجا آمده است كه شمار صحابه مدفون در بقيع 38 مرد و 7 زن است كه اسامي آنها را به نقل از رساله فيروز آبادي كه مشتمل بر شرح حال آنها بوده آورده است.
دراين باره بايد چند نكته را ياد آور شد:
1 ـ نخست اختلاف در باره محل دقيق حجون در كتاب هاي كهن است. فاسي نوشته است كه حجون كوهي است در سمت چپ شخص عازم مكه و سمت راست فرد خارج از آن به منا. اين بنابر چيزي است كه ازرفي و فاكهي، دو مورخ قديمي مكه كه آثارشان به دست ما رسيده، نوشته اند.
بنابر اين، اين مخالف با تصور عامه است كه حجون را ثنيه اي مي دانند كه از آنجا به مقبره معلاة وارد مي شوند. فاسي مي افزايد: شايد بر اساس گفته ازرفي و فاكهي، حجون كوهي باشد كه گفته شده قبر عبدالله بن عمر در آنجاست، يا كوه برابر آن كه ميان آن دو كوه و شعب معروف به شعب عفاريت قرار دارد. تمام.
آنچه مورد نظر نويسنده «إثارة الحجون» بوده، همان است كه در ميان مردم مشهور است.
مورخ معاصرِ مكه، احمد السباعي بر اين باور است كه ثنيه حجون در كوه متصل به شعب عامر بوده و اطلاق نام حجون بر آنچه اكنون معروف است پس از اسلام به وجود آمده است.
2ـ نكته ديگري كه بايد توجه داشت آن است كه، هر كسي كه در مكه درگذشته، لزوما در مقبره حجون مدفون نشده; اين چيزي است كه از رساله صاحب قاموس به دست مي آيد. چرا كه در زمان ظهور اسلام، قبرستان هايي به جز مقبره حجون ـ كه همان مقبره معلاة است وجود داشته; از جمله آنها مقبره عليا ميان معابده و ثنية الخرمانيه ـ ثنية اذاخر ـ بوده كه در جاهليت و اسلام افرادي در آن دفن مي شده اند. همچنين مقبره مهاجرين در حصحاص ميان فخ و زاهر (شهداء). و نيز مقبره شُبَيْكه كه به مقبره احلاف مشهور بوده; چنانكه مقبره معلاة به «مقبرة المطيبين» شهرت داشته است. بنابر اين نمي توان مطمئن بود هر كسي از صحابه كه در مكه در گذشته، در مقبره معلاة (حجون) دفن شده است.
3 ـ قديمي ترين مورخان تصريح كرده اند كه قبر هيچيك از صحابه، به جز قبر ميمونه همسر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در سَرِف شناسا نبوده است.
فاسي مي نويسد:
«نه در مكه و نه در نزديكي آن، قبري از صحابه به جز ميمونه همسر پيامبر(صلي الله عليه وآله)را نمي شناسم. محل قبر وي را خلف از سلف روايت كرده اند. ابن خطيره در «الجامع اللطيف» در باره مقبره معلاة مي نويسد: اين قبرستان اجساد بسياري از بزرگان صحابه و تابعين و علما و صحابه را در خود جاي داده گرچه در حال حاضر به طور دقيق قبر هيچ يك از آنها شناخته شده نيست.»
در زمان ما ـ بلكه از شش قرن پيش ـ قبر ام المؤمنين خديجه ـ رضي الله عنها ـ معين شده، در حالي كه اساسي جز جهل ندارد; اگر بپذيريم كه جهل هم مي تواند اساس باشد! پس از آن قبه اي بزرگ كه اين نام پاك را به خود گرفته ساخته شد. در قرن يازدهم دو قبه ديگر به نام قبه عبدالمطلب و قبه ابوطالب ساخته شد.
پيوند اين نام ها با زندگي رسول خدا(صلي الله عليه وآله)سبب ايجاد هاله اي از عظمت و جلال در اطراف آنها شد، به طوري كه بسياري از افراد نابخرد درستي محل قبر خديجه را پذيرفتند; چنانكه قبر عبدالمطلب جد آن حضرت و نيز قبر ابوطالب عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله) را.
من در مقالي ديگر با عنوان «خرافة قبة اليهوديه»6 گفتم: اموري هستند نادرست كه در گذر زمان، تاريخي شده و نسل ها خبر آن را روايت مي كنند; آن گونه كه پس از گذشت عصرها و نسل ها، در ميان مردم آنچنان جايگاه محكمي به دست مي آورد كه امكان انكار آنها نيست. قبر حضرت خديجه تا قرن هشتم هجري; يعني در درازاي هفت بلكه هشت قرن، نزد مورخان مكه مجهول بوده است; پس از آن در طول پنج قرن گذشته تا امروز معروف و محل آن معين شده است. اين بعد از آني بود كه يكي از عرفا در خواب ديد كه گويا نوري در قبرستان معلاة پرتو افكني مي كند.(*) زماني كه امير مكه خبر اين خواب را شنيد دستور داد تا قبّه اي بر بالاي مكاني كه آن عارف به عنوان محل آن نور ديده بسازند. باور امير آن بود كه اين مكان جايي جز قبر خديجه نمي تواند باشد.7 مرجاني در كتاب «بهجة النفوس و الأسرار» اين خبر را به اختصار آورده و در ادامه نوشته است: نمي توان تعيين محل قبر را بر يك امر ناشناخته اي عنوان كرد.
«البحر العميق في العمرة و الحج لبيت الله العتيق» از محمد بن احمد بن ضياء قرشي مكي حنفي، ج1، برگ 20 نسخه خطي حرم مكي، ش40 فقه حنفي; او به اين خبر اشاره كرده و يكي از مورخان متأخر مكه مفصل آن را آورده است.
زماني گذشت و اين محل و اطراف آن مقبره بزرگان مكه گرديد. در قرن يازدهم درسال 1010 هجري، عبدالمطلب بن حسن ابن ابي نُمَيّ در آنجا دفن شد. در سال 1012 يكي از امراي مكه كه به ظلم و ستم شهرت داشت و نامش ابوطالب بن [حسن ]ابي نُمَيّ بود، آنجا دفن گرديد.بر بالاي قبر اين دو، در نزديكي قبر خديجه، قبّه اي ساخته شد. با گذشت زمان صاحب اين دو قبر ناشناخته ماندند و خرافه قبر عبدالمطلب جد پيامبر(صلي الله عليه وآله) كه پيش از اسلام در گذشته و قبر ابوطالب بن عبدالمطلب به وجود آمد. پس از آن تاريخ، اين سه خرافه به عنوان حقايق ثابتِ تاريخي ثبت شد و نسل هاي بعدي خبر آن را به زمان ما منتقل كردند. اين مسأله تا اندازه اي نفوذ يافت كه وقتي عالمي بزرگ از علماي عصر ما8 سفرنامه پر ارزش «فيمنزل الوحي» را نگاشت، با ديدن وضعيت معلاة عاطفه دينداري بر وي غلبه كرد.. خاطرات مربوط به بزرگان امت در طول سيزده قرن و اندي او را به خود مشغول داشت; همينطور خرافه قبر عبدالمطلب جد پيامبر و ابوطالب عموي آن حضرت و خديجه همسر او. او اين مسأله را دربالاترين حد پذيرفت و خود را از رنج تحقيق و تحفص رها كرد. صفحات زيادي در باره عظمت بزرگاني كه در آغوش اين مقبره اند بويژه سه نفر مزبور اختصاص داده از كساني كه اين قبّه هاي خرافي را خراب كرده اند نكوهش مي كند.
خاندان ابو نمي محمد بن بركات از خاندان هاي بسيار معروف اين دوره تاريخي در حجاز است پس از آن كه خود ابونمي ده ها سال حكومت كرد، فرزندان و نوادگانش براي سال ها حكومت كردند. بر خلاف نظر مؤلف، ابوطالب بن حسن شهرت به تقوا و عدالت داشته است.
اي كاش كار به همين جا خاتمه يافته بود. محققاني كه بعد از وي آمدند، مطالب وي را در شناخت آثار مكه و تاريخ آن مرجع قرار داده به طوري كه يكي از مجلات ديني9 از سال ها قبل نوشته اي كوتاه از حج چاپ كرده و از اين سه قُبّه در قبرستان معلاة ياد كرده است. كمتر نوشته اي از سوي افراد غير متخصص در باره اين شهر كريم نوشته شده كه نظر موافق نسبت به درستي آنچه در باره قبرستان معلاة گفته شده نداشته باشد; چرا كه مسأله از بُعد عاطفي مورد توجه قرار گرفته است. اما اهل فرهنگ و تحقيق در اين ديار در يافته اند كه قبه هاي مزبور فاقد سند تاريخي بوده و نادرست است.
اين سخن معروفي است كه آثار تاريخي مبناي بررسي تاريخ قديم بوده و محافظتاز آنچه درست است، پاسداري از تراث و فرهنگ امت است.
هر امّتي كه به فرهنگ خود بي توجهي كند، ارتباطش را با گذشته از دست مي دهد و خصلت ها و ويژگي هايي كه سبب حفظ هويتش مي شود، از ميان مي برد. امتي كه خصلت هايش را از دست بدهد از بين خواهد رفت.
مكه شهر محبوب رسول الله (ص)
واکنش شما به این نوشته ؟
عشق0
غمگین0
خوشحال0
خواب آلود0
عصبانی0
بی روح0
چشمک0
ارسال پاسخ